این فیلم در اولین حضور جهانیاش در جشنواره بینالمللی فیلم توکیو، موفق به دریافت عنوان آینده آسیا و بهترین فیلم این بخش در سال2014 شد و دومین حضور خود را در بخش نگاه نو جشنواره فجر تجربه کرد. به انگیزه اکران این فیلم با این کارگردان جوان به گفتوگو نشستهایم که میخوانید:
شما برای مدت قابل توجهی دستیاری کارگردان را در سینما تجربه کرده اید. چرا این زمان را برای ورود به کارگردانی انتخاب کردید؟
ببینید، وقتی وارد این حرفه میشوی ابتدا باید تکلیفت را با خودت روشن کنی که طی کردن این راه چقدر برایت اهمیت دارد. به نظرم آدمهایی که وارد فضای فیلمسازی میشوند، 2دستهاند یا این حرفه را بسیار ساده میبینند یا نگاهشان به این حرفه بسیار جدی است. مواجهه سهلانگارانه با این مسیر تو را از آنچه ماهیت اصیل این حرفه است دور می کند. همیشه این سؤال در ذهنم وجود دارد که وقتی حرفی برای گفتن نداری چرا باید حرف دیگران را نقل کنی یا اساساً چرا باید حرف بزنی.
فکر اولیه فیلمنامه چگونه در ذهن شما شکل گرفت و چقدر طول کشید تا به تولید برسد؟
حدود 5سال پیش که نگارش فیلمنامه «بدون مرز» را آغاز کردم، رفته رفته متوجه شدم که داستان به سمت ضمیر خودآگاهم در حرکت است. به این معنا که دوران نوجوانی خود را به دلیل موقعیت شغلی پدرم در جنوب زندگی کردم. در آن دوران مدام از شهری به شهر دیگر سفر میکردیم و به دنبال کوچهای پی در پی، دوران نوجوانی خود را که دنیایی پر از کشف و شهود بود، در جنگ سپری کردم.
بعدها متوجه شدم که بسیاری از بازیهای کودکانه، خندیدنها و کشف و شهودها را جنگ از نسل ما گرفت و پدران ما ناگزیر بودند دفاع کنند و مقابل جنگی که به ما تحمیل شده بود، بایستند. تهیهکننده اولم را که بعد از کلی دوندگی پیدا کردم خیلی زود منصرف شد من هم از فکر ساخت آن گذشتم تا اینکه بعد از مدتی مصطفی سلطانی که او هم از اهالی سینماست تماس گرفت و خواست که
سرمایهگذار فیلمم باشد؛ هر چند از تب و تاب ساخت فیلم افتاده بودم ولی انرژی مثبت دوستانم در یک حرکت جمعی باعث شد موتور ساخت این فیلم شروع شود.
درباره مصایب پیدا کردن لوکیشنها و ساخت این فیلم بگویید.
برای آغاز مجبور شدیم ماشین یکی از عوامل را بفروشیم تا بتوانیم برای پیدا کردن لوکیشنهای فیلم به آبادان برویم. همه لحظههای ساخت بدون مرز در نهایت سختی و دشواری جزو شیرینترین لحظات زندگیام به حساب میآید. از همان ابتدا 2نکته اساسی در فیلمنامه نگرانم میکرد. یک کشتی به گل نشسته که لوکیشن اصلی فیلم بود و 2بازیگر بومی نوجوان. چون معتقد بودم در صورت مهیا شدن این 2مورد است که این فیلم ساخته خواهد شد. بعد از کلی گشتن بالاخره کشتی بدون مرز را پیدا کردم. کشتی در منطقه نقطه صفر مرزی بود یعنی همان موقعیتی که در فیلمنامه ترسیم شده بود.
چرا از نابازیگران در این کار استفاده کردید.
فیلمنامه ایجاب میکرد. فیلمی بدون ستاره با لوکیشن و بازیگرهای محدود آن هم از جنس نابازیگر. البته این نوع نگاه که نشأت گرفته از فضاهای تجربه شده در این سالها توسط فیلمسازان اولی بود که با سرمایههای شخصی یا با اسپانسرهای محدود فیلمشان را ساخته بودند در ذهنم ملکه شده بود. ناخودآگاه احساس میکردم که این مسیر برای ساختن فیلم اول نزدیکترین راه است. اما امروز که به فیلم نگاه می کنم مطمئنم که این مختصات برای حرفی که میخواستیم بزنیم ایدهآلترین شکل ممکن است.
از حضور ابوالفضل جلیلی به عنوان مشاور در فیلم بگویید.
از نظر من، سینمای جلیلی سینمای ناب، شفاف، انسانی و عاشقانهای است. بنابراین یقین داشتم تنها کسی که در این نوع فیلمسازی به خصوص در چگونگی کار با بازیگر نوجوان میتواند کمک حال من باشد ابوالفضل جلیلی است که تجربههای نابی در این زمینه دارد. زمانی که با آقای جلیلی مطرح کردم که میخواهم به عنوان مشاور در کنارم باشم بی چون و چرا قبول کرد.
مخاطب شما هیچ پیشینهای از اتفاقاتی که میبینند، ندارند. بهتر نبود این پیشینه ایجاد میشد تا فیلم برای مخاطب عام دلپذیرتر شود؟
«بدون مرز» فیلمی است در فضایی کاملاً غیرمتعارف که در یک لوکیشن، با استفاده از دیالوگهای محدود و روایتی در فضای فرم. در واقع کارکترهای فیلم و اساساً هرآنچه که به تصویر کشیده شده، دارای معنی و مفهوم مستقل است.
به این معنا که مجموعهای از نشانهها در کنار هم به صورت زنجیروار مفهوم اصلی فیلم را تشکیل میدهند. شخصیتهای فیلم هم چه بخواهیم و چه نخواهیم نشانه اند. نشانههایی که هر کدام یک ملیت را نمایندگی
میکنند اما چون در حین نگارش فیلمنامه و ساخت آن تلاشم بر این بود که پرداخت به این نشانهها آنقدر ظریف باشد که به نشانه صرف تبدیل نشوند تا فضا برای روایت و ارتباط با مخاطب صمیمیتر باشد، جریان زندگی را پر رنگتر کردم.
یکی از اتفاقات خوب برای این فیلم این است که بیننده نباید لحظهای از فیلم غافل شود یعنی چون اطلاعات فیلم به صورت قطره چکانی در سراسر روایت مستتر است و گزینه دیالوگ از آن حذف شده است با از دست دادن پلان تعداد سوالها در ذهن مخاطب بیشتر میشود . به این معناست که اگر مخاطب خود را به لحظه لحظه فیلم پیوند بزند قطعاً با لحظات دلپذیر از فیلم خداحافظی میکند.
نظر شما